
شیخنا:دراوضاع -احوالاتِ اقتصادِ امروزِ کشورت چه کوشی؟ که همه بی نیازاز خوانِ کرمت گشته و مستِ هسته ای هستند که اثری از هستش در تعرفه های بی تعارف وزارتِ زور«نیرو» نیست! و با صرف آن همه هزینه های سرسام آور، روز به روز بر قبوض مشترکین صف زده و همیشه در صحنه اش افزوده میشود و نیش ها تا بناگوششان باز.
شیخنا:شیوخ شیخ نما و شوخ چشم و شاد چهره و بشاش پیشانیِ قبل از شما، چنان پرتوی از هاله نورافکنده اند که همه مردمانِ مرد، به مراد رسیده و در فراسوی مرزهای مدینه فاضله تان، با موبورهای بولوند چون لیلی و جولی بر مبلمانِ خوشبختی، لمیده اند که تشعشعات آن نور منور تا سه هزار میلیارد سال نوری دیگر، چشمِ شورِ هر حسود نابینایی را کور و دور و بی سوتر میکند.
شیخنا:آن شیخ اجل که میگفت :
« ده آدمی بر سفره ای بخورند و دو سگ بر مرداری با هم بسر نبرند .»
حکماً از آینده مملکتش بی خبر بود و از صف زدگان در سبد کالا که طعام و قوت سفره شان خوراک موش های جونده است و گوئیا گوشت مرغ و گوسفند چنان جهشی در ژن ایشان تغییر داده که عنان شکم را از دست داده تا آنجا که حرص و آز، به گدائی مجبورشان ساخته ، تو که خود میدانستی و کردی؟.
آن شیخ اجل اگر بود و امروز نظم صفوف گرسنگانِ اتیوپی قحطی زده را با سیرانِ در هم لولیده و به هم فشرده و تنگِ هم تنیده از ظلم سرمای سوز آور زمستان را دربزرگترین کشور تولید کننده گاز ، از مقیاسِ نظرمیگذراند، بی شک جامه این مردمان و خشتک شیوخ را نمی درید؟
شیخنا: با مردمانت از بلادِ ملحدانِ رنگین چشم و مصنوعات صنعتی سنگین هَشمِ شان نیز بگوی و بگو که با کوشهای پر از سنگ، 65 سال دیگر نیز می توان جنگید ولی اجر شما با بهشت عدن.؟!
شیخنا : یک سال گذشت ولی هفت سال دیگر هم میگذرد و از این گذر چیزی جز سرکاری و سَرخوردگی و سُرخوردگی در شیب منحنی عرضه و تقاضا نسیبِ قشرِ نازکِ آسیب پذیر نخواهد شد. زیرا قشر مذکور! این مردگی را خودش دامن زده و رشد با مردگان در این دنیا نشاید. زبان جز بر گفتن حقیقت و راستی مگشا و چشم جز بر محرومان فرو بند.
"فرزاد"