سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آش کشک!
برای رفع دلتنگی.

 

 

http://www.bamanbash.blogfa.com

****************************

وبلاگ اشعار خودم

***************************

http://www.chashmehsabz.blogfa.com

**************************

http://www.bia2deh.blogveb.com

"فرزاد"




موضوع مطلب :

ارسال شده در: یادداشت ثابت - سه شنبه 92 بهمن 23 :: 11:31 صبح :: توسط : فرزاد

9 ورزش کمردرد +تصویر

9 ورزش کمردرد +تصویر
در این مقاله چند ورزش از ورزش‌های مهم‌ و موضعی ارائه می‌شود که جزو ورزش‌های تقویتی و کششی به حساب می‌آیند.

 

 

کمردرد یکی از شایع‌ترین دردهاست که درمان‌های متعددی دارد....

 خیلی‌ها وقتی دچار کمردرد می‌شوند، فکر می‌کنند که باید با ورزش وداع کنند. شاید برای‌تان جالب باشد که بدانید ورزش‌ از آنجا که سبب کاهش شدت درد می‌شود و احتمال عود درد را کاهش می‌دهد، برای بیماران مبتلا به کمردرد، نقش درمانی بسیار مهمی دارد. یک برنامه ورزشی خوب می‌تواند سبب تسریع بهبود درد، کاهش شدت درد و حتی پیشگیری از عود کمردرد شود. برای اینکه ورزش شما موثرتر باشد، یک کلید مهم وجود دارد: برنامه ورزشی منظم. 

1.روی شکم دراز بکشید و حدود 30 ثانیه خودتان را در این وضعیت نگه دارید.

2.ابتدا روی شکم دراز بکشید. دست راست و پای چپ را حدود 15 سانتی‌متر بالاتر از سطح زمین آورده و حدود 6 ثانیه در همین وضعیت نگه دارید. دست و پا را پایین بیاورید و همین حرکت را با دست و پای دیگر تکرار کنید.


3.به پشت روی زمین دراز بکشید؛ به صورتی که زانوها خم شود و کف پا روی زمین قرار بگیرد. اکنون یک زانوی خود را تا سینه بیاورید. پای دیگر را حرکت ندهید. باید قوس کمرتان صاف شود و کشش خفیفی را در باسن خود حس کنید. این کشش را 30 ثانیه ادامه دهید.

 

4.روی زمین دراز بکشید. زانوها باید حدود 90 درجه خم شوند. به تدریج عضلات شکم را منقبض کنید و شانه‌هایتان را بالا بیاورید. گردن خود را خم نکنید. 6 ثانیه در همین وضع بمانید.


5.روی زمین دراز بکشید. قوس کمر خود را به زمین بچسبانید. اگر حرکت را درست انجام دهید، یک نیروی رو به بالا در شانه‌ها و باسن خود حس می‌کنید. این وضعیت را 6 ثانیه حفظ کنید.

6.روی زمـیــن زانو بزنید. به تدریج تنه خود را به جلو ببرید. دقت کنید که پای جلویی و زانوی عقبی روی زمین ثابت بمانند و وضعیت ستون فقرات و قوس کمر نیز تغییر نکند. این حالت را 30 ثانیه حفظ کنید.

 

7.ایـــــن ورزش، عضلات پشت، تنه و ران را تقویت می‌کند. در فاصله 20 سانتی‌متری یک دیوار بایستید. به دیوار تکیه بدهید؛ به نحوی که ستون فقرات شما به دیوار بچسبد. زانوهای‌تان را کمی خم کنید و قوس کمر را به دیوار بچسبانید. این وضعیت را حدود 6 ثانیه حفظ کنید.

 

8.روی تخت دراز بکشید؛ به صورتی که پا‌های‌تان دراز باشد. یک ملحفه را به نحوی بگیرید که دو سر آن در دست شما و وسط آن پشت پاشنه پای راست شما قرار گیرد. به آهستگی ملحفه را بکشید (نباید زانوها خم شود) هر وقت کشش پشت ران را حس کردید، آن را حدود 20 تا 30 ثانیه حفظ کنید. همین کار را برای پای چپ تکرار کنید.

 

9.این حرکت برای تقویت عضلات ‌هامسترینگ و عضلات اطراف مفصل ران و لگن (هیپ) است. روی زمین دراز بکشید. دقت کنید که فقط پاشنه‌های پا روی زمین باشد. اکنون پاشنه‌ها را روی زمین فشار دهید. باسن را منقبض کنید و آن را از زمین بلند کنید، به نحوی که شانه‌ها، باسن و زانو در امتداد هم باشند. این وضعیت را حدود 6ثانیه حفظ کنید.

 

با قرار دادن یک پشتی طبی مناسب روی صندلی اداری یا خودرومی توانید فرم ستون فقرات خود را حفظ کنید و ازصاف شدن گودی کمر و نهایتا کمردرد جلوگیری کنید . در واقع یک پشتی طبی مطلوب باید به اندازه ای سفت باشد که مانع از صاف شدن گودی کمر گردد و درهمین حال کاربر با آن احساس آرامش نماید

 




موضوع مطلب :

ارسال شده در: سه شنبه 93 مهر 1 :: 6:38 عصر :: توسط : فرزاد

اندیشیدن به تو رسم، و گفتن از تو ننگ است!

اما میخواهم برایت بنویسم

شنیده ام، تن می فروشی، برای لقمه نان!

… چه گناه کبیره ای…؟

میدانم که میدانی همه ترا پلید می دانند،

من هم مانند همه ام

راستی روسپی!

از خودت پرسیدی چرا اگر در سرزمین من و تو،

زنی زنانگی اش را بفروشد که نان در بیارد رگ غیرت اربابان بیرون می زند !!

اما اگر همان زن کلیه اش را بفروشد تا نانی بخرد

و یا شوهر زندانی اش را آزاد کند  این «ایثار» است !

مگر هردواز یک تن نیست؟

مگر هر دو جسم فروشی نیست؟

تن در برابر نان ننگ است…

بفروش ! تنت را حراج کن…

من در دیارم کسانی را دیدم

که دین خدا را چوب میزنند به قیمت دنیایشان

شرفت را شکر که اگر میفروشی از تن می فروشی

نه از دین .

شنیده ام روزه میگیری،

غسل میکنی،

نماز میخوانی،

چهارشنبه ها نذر حرم امامزاده صالح داری،

رمضان بعد از افطار کار می کنی،

محرم تعطیلی.

من از آن میترسم که روزی با ظاهری عالمانه،

جمعه بازار دین خدا را براه کنم، زهد را بساط کنم،

غسل هم نکنم،

چهارشنبه هم به حرم امامزاده صالح نروم،

پیش از افطار و پس از افطار مشغول باشم،

محرم هم تعطیل نکنم!

فاحشه !!

دعایم کن …




موضوع مطلب :

ارسال شده در: سه شنبه 93 شهریور 18 :: 9:4 صبح :: توسط : فرزاد

حمید مصدق:

تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت...


پاسخ فروغ فرخزاد به حمید مصدق :
من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک
لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد
گریه تلخ تو را
و من رفتم و هنوز
سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت...


پاسخ جواد نوروزی به این دو شاعر :

دخترک خندید و
پسرک ماتش برد !
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !
غضب آلود به او غیظی کرد !
این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم

بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام !
هر دو را بغض ربود...
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
"
او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! "
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
"
مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! "
سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !
جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:

این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت...





موضوع مطلب :

ارسال شده در: یکشنبه 93 تیر 8 :: 11:27 صبح :: توسط : فرزاد

با کراوات به دیدار خدا رفتم و شد

بر خلاف جهت اهل ریا رفتم وشد

ریش خود را ز ادب صاف نمـودم با تیـــغ

همچنان آینه با صدق و صفا رفتم وشد

با بـــوی ادکلنـــی گشت معطر بدنــــم

عطر بر خود زدم و غالیه سا رفتم و شد

حمد را خواندم و آن مد "ولاالضالین" را

ننمودم ز تــــه حلق ادا رفتـــــــم و شد

یکدم از قاســـم و جبار نگفتــــم سخنی

گفتم ای مایه هر مهر و وفا، رفتم و شد

همچو موسـی نــه عصا داشتــــم و نه نعلین

سرخوش و بی خبر و بی سرو پا رفتم و شد

"لن ترانــــی" نشنیدم ز خداوند چـــو او

"ارنی" گفتم و او گفت "رثا" رفتم و شد

مدعی گفت چرا رفتی و چون رفتی و کی؟

من دلباخته بــــی چون و چـــــرا رفتم وشد

تو تنت پیش خدا روز و شبان خم شد و راست

من خــــدا گفتـــــــم و او گفت بیا رفتــم و شد

مسـجد و دیـــر و خرابات بــــــه دادم نرسید

فارغ از کشمکش این دو سه تا رفتم و شد

خانقاهم فلکِ آبی بی سقف و ستون

پیر ِ من آنکه مرا داد ندا رفتـــــم و شد

گفتم ای دل به خدا هست خدا هادی تو

تا بدینسان شدم از خلق رها رفتم وشد

محمد علی گویا




موضوع مطلب :

ارسال شده در: یکشنبه 93 تیر 8 :: 11:23 صبح :: توسط : فرزاد

ترک گفتم بروز آدینه 

راحت خانه در هوایی سرد

تا دهم رای انتخاباتی   

چه تفاوت کند به زن یا مرد

هر طرف بود محشری بر پا 

ماجرایی که شرح نتوان کرد

همه جا های و هوی تبلیغات 

 همه اندر رقابتند و نبرد

این طرف یک قبیله ی ریشو 

آن طرف یک عشیره ی بی درد

در تحیر از این همه غوغا 

 گشته بر پا از آن هیاهو گرد

ناگهان دختری نکو منظر 

 زان میانه بسوی من رو کرد

قد بلند و سپید روی و ظریف 

طاق ابروش دام می گسترد

گفت : آقا خبرنگارم من 

تو که را انتخاب خواهی کرد؟

من بیچاره ی ندید بدید 

باخنم قافیه چو بازی نرد

زان همه خوشگلی و طنازی 

نفسم حبس گشت و رویم زرد

آتشی در درون من افتاد 

عشق چون قله من چو کوه نورد

گفتم ار انتخابات آزاد است 

من تو را انتخاب خواهم کرد




موضوع مطلب :

ارسال شده در: پنج شنبه 93 خرداد 1 :: 2:16 عصر :: توسط : فرزاد

خانم ناهید نوری : 

به نام خدایی که زن آفرید 
حکیمانه امثال ِ من آفرید
خدایی که اول تو را از لجن 
و بعداً مرا از لجن آفرید !
برای من انواع گیسو و موی
برای تو قدری چمن آفرید !
مرا شکل طاووس کرد و تورا 
شبیه بز و کرگدن آفرید !
به نام خدایی که اعجاز کرد
مرا مثل آهو ختن آفرید
تورا روز اول به همراه من
رها در بهشت عدن آفرید
ولی بعداً آمد و از روی لطف 
مرا بی کس و بی وطن آفرید
خدایی که زیر سبیل شما 
بلندگو به جای دهن آفرید !
وزیر و وکیل و رئیس ات نمود
مرا خانه داری خفن آفرید
برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب 
شراره ، پری ، نسترن آفرید
برای من اما فقط یک نفر 
براد پیت من را حَسَنْ آفرید !
برایم لباس عروسی کشید 
و عمری مرا در کفن آفرید
به نام خدایی که سهم تو را 
 مساوی تر از سهم من آفرید





پاسخ دندان شکن از نادر جدیدی :

به ‌نام خداوند مردآفرین 
که بر حسن صنعش هزار آفرین
خدایی که از گِل مرا خلق کرد 
چنین عاقل و بالغ و نازنین
خدایی که مردی چو من آفرید
و شد نام وی احسن‌الخالقین
پس از آفرینش به من هدیه داد 
مکانی درون بهشت برین
خدایی که از بس مرا خوب ساخت 
ندارم نیازی به لاک، همچنین
رژ و ریمل و خط چشم و کرم 
تو زیبایی‌ام را طبیعی ببین
دماغ و فک و گونه‌ام کار اوست
 نه کار پزشک و پروتز، همین !
نداده مرا عشوه و مکر و ناز
 نداده دم مشک من اشک و فین!
مرا ساده و بی‌ریا آفرید
جدا از حسادت و بی‌خشم و کین
زنی از همین سادگی سود برد 
به من گفت از آن سیب قرمز بچین
من ساده چیدم از آن تک‌ درخت
و دادم به او سیب چون انگبین
چو وارد نبودم به دوز و کلک 
من افتادم از آسمان بر زمین
و البته در این مرا پند بود
که ای مرد پاکیزه و مه‌جبین
تو حرف زنان را از آن گوش گیر 
و بیرون بده حرفشان را از این
که زن از همان بدو پیدایش‌ات 
نشسته مداوم تو را در کمین




موضوع مطلب :

ارسال شده در: پنج شنبه 93 خرداد 1 :: 2:15 عصر :: توسط : فرزاد

تو مایه افتخار بودی 

تبدیل به افتضاح گشتی

حیف از تو جوانکی که پابند

در دامگه نکاح گشتی

با این عمل شنیع ، محروم

از حی علی الفلاح گشتی

محکوم علی العشاء تویی تو

مغبون علی الصباح گشتی

در بین قفس میان مرغان

مرغانه به اصطلاح گشتی

رفتی به میان زن ذلیلان

فرمانده ی آن جناح گشتی

تسلیم وزیر جنگ خویشی

خلع ید و بی سلاح گشتی

خون تو حلال قوم زن باد

مهدور دم و مباح گشتی

ابریق بساط بزم بودی

آفتابه ی مستراح گشتی

هالو تو شریک جرم اویی

چون مرتکب مزاح گشتی




موضوع مطلب :

ارسال شده در: پنج شنبه 93 خرداد 1 :: 2:9 عصر :: توسط : فرزاد
این شب جمعه سر چند تا دونه چوب بلال
باز جنگی شد میان ما و سرکار عیال
بین جنجال و کتک کاری و بحث و گفتگو
کردمش تهدید جدی بر هفش ده تا هوو
پاتکی زد با سلاح گریه های بی امان
رفت و با مادر زنم بگذاشت آنرا در میان
روز دیگر اول صبح خروسخون خدا
شد خراب آوار رویم چشم بد دور از شما
مادرش آمد به ظاهر مهربان ، پنداشتی
تاکتیک جنگ را کرده بدل با آشتی
غیظ خود را کرده پنهان ، با وقار و با ادب
جای تعریف از زنم در مدح خود بگشود لب
گفت حتما تو مرا با دیگران سنجیده ای
مهربان تر از من آیا هیچکس را دیده ای
من برایت مهربان تر بوده ام یا مادرت
خاله ات یا عمه ات یا دایه ات یا خواهرت
تو بدی از ما چه دیدی ای نپخته نوجوان
فیل تو دیشب شنیدم رفته تا هندوستان
گفتمش آری به قربان قد و بالات من
مادر تنها عیالم ، خاک زیر پات من
آن قدر خوبی که دیشب پیش خود پنداشتم
کاش ده تا چون تو مادر زن به دنیا داشتم

"سید محمدرضاعالی پیام"




موضوع مطلب :

ارسال شده در: پنج شنبه 93 خرداد 1 :: 2:7 عصر :: توسط : فرزاد

 مژده یاران که حل شده این‏بار

 مشکل سوء تغذیه انگار    

 من شنیدم که دکترى حاذق

 این چنین گفت : ایها البیمار

 مرضت نى ز معده‏ى خالى است

 مغز تو پوک باشد از افکار 

 سطح فکر تو چون که پایین است

 لاجرم زار گشته‏اى و نزار 

 این چنین حکمت خدا داده

 کى بیابى به طبله‏ى عطار  

     * * *

 توصیه گر نمود سوپ قلم

 دکتر از بهر بچّه‏ى سرکار

 تو مپندار این قلم باشد

 قلم گوسفندىِ پروار    

 این همان نون والقلم باشد

 قلم خودنویس یا خودکار     

 همچنان که به دست فردوسى 

 آن پر غاز دیده‏اى اى یار  

 تو گمان کرده‏اى ابوالقاسم

 غاز مى‏خورده وقت شام و نهار؟

 غازها لایق امیرانند

 شاه محمود غازى سردار

 پر آن غاز سوى فردوسى

 مى‏نموده روانه اش هر بار 

 تا قلم‏ها از آن بسازد و باز

 شاهنامه سَراید و اشعار    

     * * *

 هیچ اندیشه کرده‏اى گاهى

 اى خردمند عاقل و هشیار 

 از چه کشتارگاه ویران شد 

 گشته موقوف گاو را کشتار

 جاى آن یک  سراى فرهنگى

 ساخته با هزار نقش و نگار 

{P  -تخریب کشتارگاه تهران و بناى فرهنگسراى بهمن به جاى آن  P}

 بهر اجراى متن ویکتوروگو

 بینوایان ، که دیده‏اى صدبار 

{P  - اجراى نمایشنامه بینوایان در همان فرهنگسرا - تابستان 75  P}

 تا بدانى که خانم فانتین 

 مادر اصلى کوزت ، زینهار

 مُرد از زور فقر فرهنگى

 یا ز فرط گرسنگى و فشار   

 گر پى حکمت و بیان مى‏گشت

 هیچ مسلول مى‏شد و بیمار؟  

     * * *

 تا بدانى که فقر فرهنگى

 سوء تغذیه باشدش آثار    

 قفل ها بر کباب خانه بزن

 رو بسوى کتاب خانه بیار 

 نشیندى که شیخ سعدى گفت 

 اندرون از طعام خالى‏دار 

     * * *

 دیزى تو اگر بود خالى

 گوشت هر کیلواش بود سه هزار

 روزنامه که شانزده ورق است

 قیمتش قیمت نخ سیگار    

 بیست تومان بده به همشهرى

 اطلاعات ، صبح یا ابرار 

 جدولش  را سپس نظاره بکن

 در ستون عمودى سه و چار 

 مرغ و ماهى ‏نویس و جوجه کباب‏

 روغن و  گوشت با سس بسیار

 بعد هى پاک کن دوباره‏ نویس

 تا شوى خسته یا اولى الابصار

     * * *

 گر تو هم رنج مى‏برى  هالو

 از تب سوء تغذیه ناچار

 با صداى رسا بزن فریاد

 سر هر کوى  و برزن و بازار

 بر سر و پاى فقر فرهنگى

 اى دو صد لعنت خدا - بشمار

"سید محمد رضا عالی پیام"




موضوع مطلب :

ارسال شده در: پنج شنبه 93 خرداد 1 :: 2:3 عصر :: توسط : فرزاد
1 2 >
درباره وبلاگ
بدون او هیچم
آرشیو وبلاگ
لوگو
بدون او هیچم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 3
کل بازدیدها: 20595

قالب وبلاگ
گالری عکس
دریافت همین آهنگ


قالب بلاگفا

قالب وبلاگ

purchase vpn

بازی اندروید