تو مایه افتخار بودی
تبدیل به افتضاح گشتی
حیف از تو جوانکی که پابند
در دامگه نکاح گشتی
با این عمل شنیع ، محروم
از حی علی الفلاح گشتی
محکوم علی العشاء تویی تو
مغبون علی الصباح گشتی
در بین قفس میان مرغان
مرغانه به اصطلاح گشتی
رفتی به میان زن ذلیلان
فرمانده ی آن جناح گشتی
تسلیم وزیر جنگ خویشی
خلع ید و بی سلاح گشتی
خون تو حلال قوم زن باد
مهدور دم و مباح گشتی
ابریق بساط بزم بودی
آفتابه ی مستراح گشتی
هالو تو شریک جرم اویی
چون مرتکب مزاح گشتی